سیاست علوم انسانى و تاریخ از بیان رهبرمعظم انقلاب
امید، منطق وعمل اگر با هم میشود!!!
یک نکتهاى را این خانم محترم در مورد علوم انسانى بیان کردند، که کاملاً درست است. اولاً مطلبى که گفتند، بسیار مطلب سنجیده و دقیقى بود. اینکه پشت سر پیشرفت علوم، پیشرفت فکر وجود دارد؛ اینکه مبدأ تحول ملتها بیش و پیش از آنچه که علم و تجربه باشد، فکر و اندیشه است، کاملاً حرف درست و اثبات شدهاى است. به همین دلیل است که من روى مسائل علوم انسانى حساسیت به خرج میدهم. ما به هیچ وجه نگفتیم که دانستههاى غربىها را که در زمینههاى گوناگون علوم انسانى پیشرفتهاى چند قرنىِ زیادى داشتند، یاد نگیریم یا کتابهاى اینها را نخوانیم؛ ما میگوئیم تقلید نکنیم. در بیانات این خانم هم همین نکته وجود داشت و نکتهى درستى است .
مبانى علوم انسانى در غرب از تفکرات مادى سرچشمه میگیرد. هر کس که تاریخ رنسانس را خوانده باشد، دانسته باشد، آدمهایش را شناخته باشد، این را کاملاً تشخیص میدهد. خب، رسانس مبدأ تحولات گوناگونى هم در غرب شده؛ اما مبانى فکرى ما با آن مبانى متفاوت است. هیچ ایرادى هم ندارد که ما از روانشناسى و جامعهشناسى و فلسفه و علوم ارتباطات و همهى رشتههاى علوم انسانى که غرب ایجاد و تولید کرده یا گسترش داده، استفاده کنیم. من بارها گفتهام که ما از یادگیرى به هیچ وجه احساس سرشکستگى نمیکنیم. لازم است یاد بگیریم، از غرب یاد بگیریم، از شرق یاد بگیریم - «اطلبوا العلم ولو بالصّین»(1) - خب، این که روشن است. ما از این احساس سرشکستگى میکنیم که این یادگیرى به دانائى و آگاهى و قدرت تفکر خود ما منتهى نشود. همیشه که نمیشود شاگرد بود؛ شاگردى میکنیم تا استاد شویم. غربىها این را نمیخواهند؛ سیاست استعمارى غرب از قدیم همین بوده؛ میخواهند در دنیا یک تبعیضى، یک دو هویتىاى، یک دو درجهاى در مسائل علمى وجود داشته باشد.
یکى از علوم انسانى، تاریخ است. باز هم من توصیه میکنم که تاریخ بخوانید. تاریخ دورهى استعمار را بخوانید تا ببینید غربىها علىرغم ظاهر نونوارِ اتوکشیدهى ادکلنزدهى منظم و مرتب و داعیههاى حقوق بشرشان، چه وحشیگرى عظیمى در این مقوله کردند. نه اینکه فقط آدمها را بکُشند؛ در دور نگهداشتن ملتهاى تحت استعمارِ خودشان از عرصهى پیشرفت و امکان پیشرفت در همهى زمینهها هم تلاش زیادى کردند. ما میخواهیم این اتفاق نیفتد. ما میگوئیم علوم انسانى را یاد بگیریم تا بتوانیم شکل بومى آن را خودمان تولید کنیم و این را به دنیا صادر کنیم. بله، وقتى که این اتفاق افتاد، آنگاه هر یک نفرى که از مرزهاى ما خارج میشود، مایهى امید و اتکاى ماست. بنابراین ما میگوئیم در این علوم مقلد نباشیم. حرف ما در زمینهى علوم انسانى این است.
یکى از دوستان اشاره کردند که امیرالمؤمنین در فرمان خود به مالک اشتر فرمودهاند که آدمهاى سوءاستفادهجو را رسوا کنید؛ شما گفتهاید که افشاء نکنید. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نفرمودند موردى را که اثبات نشده، افشاء کنید. هیچ وقت چنین چیزى در بیان امیرالمؤمنین نیست، و این قطعاً از اسلام نیست. ما چطور چیزى را که اثبات نشده، به صرف اتهام، افشاء کنیم؟ ممکن است اینقدر حجم اتهام زیاد و وسیع باشد که یک عدهاى به چشم یک امر قطعى و واقعى به آن نگاه کنند، اما هیچ پشتوانهى استدلالى نداشته باشد، جائى ثابت نشده باشد. ما هیچ حجتى نداریم که این را بگوئیم. حتّى من در همان جلسهاى که اشاره کردند، از این بالاتر را گفتم. من گفتم حتّى جرمى که ثابت شد، اصل نباید بر افشاى آن جرم باشد. بالاخره یک مجرمى است، یک غلطى کرده، مجازات هم میشود؛ خانوادهى او، فرزندان او، پدر و مادر او گناهى نکردهاند؛ ما چرا بیخود اینها را رسوا کنیم؟ مگر آنجائى که خود نفس افشاء کردن، یک مصلحت بزرگى داشته باشد. بله، یک جائى هست که نفس افشاگرى در یک مسئلهى ثابتشده، مصلحتى دارد؛ آنجا ایرادى ندارد. این، منطق ماست. هیچ چیزى هم نه از امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) و نه از هیچیک از ائمهى هدى (علیهمالسّلام) برخلاف این وجود ندارد. ما واقعاً حق نداریم افراد را به صرف گمان، متهم کنیم، مشهور کنیم؛ واقعاً جایز نیست؛ نه در سایت، نه در روزنامه، نه در تریبونهاى گوناگون. حیثیت افراد را باید حفظ کرد.